محل تبلیغات شما

 

خیلی جالبه که بعد از خستگی های پایان روز در راه بازگشت به خانه‌٬ از روی پل عابرپیاده٬ دقایقی به شهر خسته ات نگاه کنی.

شهری که سال هاست در آن زندگی میکنی و با دیدن آن خاطرات گذشته بچگی ات را مرور می کنی.

ولی وقتی بیشتر به آن خیره می شوی از فهمیدنش عاجزی. از اینکه نمی توانی بفهمی چرا آن شهر خسته٬ خستگی اش را آشکار نمی کند؟! چرا می گذارد با ترافیک سنگین ماشین ها٬ این حجم از آلودگی را همانند بغضی  در دل خود مخفی کند؟ چرا نمی گذارد اشکهایش بدون ذره ای توقف از چشمان ابری اش ببارد.؟

شهر خسته ی من با دیدن ناله و دردهای انسان ها روزها بیش از پیش به دردهایش اضافه می شود؛ انسان هایی که از قضا کم و کاستی زندگی شان را مخفی می کنند و با نقابی از لبخند در میان دوستانشان ظاهر می شوند اما از طرفی فریاد دل های غم دیده شان تا اعماق قلب زخمی شهر هم رسیده است٬ گویا شهر من فهمیده است که تنها نیست و غیر از تو میلیون ها نفر دغدغه شان را در صندوقچه خاک گرفته ی قلبشان مخفی کرده اند.

حال نمی دانم شما چه دغدغه ای دارید! فقط می دانم که شهر غمگین و پر از هیاهو است؛ صدای بوق های پی در پی و سروصدای ماشین ها٬ رفت و آمد رهگذران و.

اما می توانی از دید دیگری هم به شهر خسته ی من نگاه کنی؛ بیا و عینک خود را عوض کن و زیبایی های شهر من را ببین٬ پس باید جا به جا شوی٬ و دوباره نگاه کنی!!!

 

عکس از: پارسا شهریور

خونه مامانبزرگ

زیبایی های شهر خسته ی من...

آگهی: به یه دوست واقعی جهت ادامه زندگی نیازمندم!

شهر ,های ,نمی ,ی ,خسته ,کنی ,شهر خسته ,ی من ,خسته ی ,زیبایی های ,نگاه کنی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب گفت وبلاگ تخصصي مسعود يوسفي منتظران ظهور